استیون جرارد و چلسی؛ پرده آخر یک تراژدی
"خوب، بد، زشت" را فراموش کنید. نام این داستان "جنون، تقلا و رسوایی" ـست. تاریخِ استیون جرارد با چلسی؛ طولانی، پیچیده و اغلب ناخوشایند بوده است. این دو، دشمنانی هستند که می توانستند روزی دوست همدیگر باشند. دو بُردارِ خلاف جهت که امکان داشت روزی یک محور ناگسستنی را با هم تشکیل دهند.
تور خداحافظی جرارد، روز یکشنبه به ایستگاه بعدی خود در استمفوردبریج خواهد رسید؛ جبهه نبردی که می توانست روزی استادیوم خانگی او باشد. کاپیتان لیورپول مجبور خواهد بود پیش از شروع بازی، بازیکنان تیمش را برای ایجاد گارد افتخار برای قهرمان این فصل انگلستان به صف کند، اتفاقی که هرگز در طول حرفه ورزشی اش برای خود او نیفتاد.
در حالی که سسک فابرگاس که او نیز روزی کاپیتانی در حسرت بالا بردن جام قهرمانی انگلستان بود، با پیوستن به چلسی توانست این عطش را در خود سیراب کند، استیون جرارد ترجیح داد تا راه کاملاً متضاد را انتخاب کند. جواب او "نــه" بود. مستقیم یا غیرمستقیم، دلیل اینکه او هرگز نتوانست مدالی را که بیش از هر چیز دیگری به دنبالش بود را کسب کند، چلسی است.
اگر جرارد به پیشنهادهای مورینیو در سال 2004 و 2005 جواب مثبت داده بود، اکنون می توانست صاحب چندین مدال قهرمانی لیگ برتر باشد. اما وقتی که استیوی پس از کنترل توپ نتوانست تعادل خود را حفظ کند و دمبا با در عرض چند ثانیه آنفیلد را به سکوتی مرگبار کشاند، در آن لحظه لیورپول را میشد غیر محتمل ترین مدعی قهرمانی در تمام طول تاریخ لیگ برتر لقب داد. بی آن که بتواند این قهرمانی را در نهایت به کارنامه افتخاراتش اضافه کند، جرارد در 13 ماه گذشته افت آشکاری را داشته است. با این وجود، مردم و اجتماع لیورپول نشان دادند که می توانند لیز خوردن یا لگد زدن را به فراموشی بسپارند اما پیوستن به چلسی را - که فرناندو تورس به آن تن داد -–هرگز.
هفته ها پس از معجزه استانبول که در آن جرارد یکی از بی نظیرترین عملکردهای انفرادی در یک فینال لیگ قهرمانان اروپا را ارائه داد، ژوزه مورینیو از این که موفق به جذب وی شده تقریبا اطمینان حاصل کرده بود. این اِسکوزر (لقب مردم اهل لیورپول) درخواست خروج داده بود و تمام مرسی ساید در بُهت به سر می برد. استیون جرارد در کتاب اتوبیوگرافی اش نوشته است: "وقتی دیدم هواداران پیراهن شماره 17 "استیون جرارد" را که در در روزهای اول شروع فوتبالم در تیم بزرگسالان می پوشیدم را در مقابل دروازه شنکلی به آتش کشیده اند، به فکر فرو رفتم. آیا واقعاً می توانستم با پیراهن چلسی در آنفیلد حضور یابم و در مقابل جایگاه KOP بازی کنم؟"
او نمی توانست. او این کار را نکرد. او جایگاه اسطوره ای خود در لیورپول را حفظ کرد و چلسی را از خرید رویایی خود محروم ساخت. یکی از بزرگترین پرسش های بی پاسخِ دوران فوتبال حرفه ای جرارد این خواهد بود که آیا او و فرانک لمپارد - زوجی که هرگز در تیم ملی انگلستان در کنار هم موفق به درخشش نشدند -–می توانستند در چلسی پیوندی بی نقص را در خط هافبکی که از پشت توسط ماکلله پشتیبانی می شد، تشکیل دهند یا که خیر. احتمالاً جواب این سوال این خواهد بود: "بله، مورینیو برای هر مشکلی راهی را می یابد."
در یک بُعد اما چلسی از عدم موفقیت در خرید جرارد سود برد. در بازی هایی که این تیم با لیورپول انجام داده، به استثنای یک گل، تعداد گل هایی که جرارد در به ثمر رسانیدنشان برای لیورپول نقش داشته برابر است با تعداد گل هایی که او در به ثمر رسانیدشان برای چلسی تأثیرگذار بوده است. او حتی یک پاس گلِ - شاید غیرعمدی - را برای آن ها مهیا کرد که نتایج حاصل آن از غیر قابل چشم پوشی بود.
حتی همان گلی که از آن استثنا گرفته شد هم در دیداری به ثمر رسید که نتیجه آن 4-1 به نفع چلسی رقم خورد. کمی قبل تر از آن بازی، لیورپول در آستانه قهرمانی در فینال لیگ کاپ (جام اتحادیه انگلستان) بود که ضربه آزاد پائولو فررا با برخورد به جرارد به تور دروازه خودی چسبید. چلسی با آن پیروزی به اولین جامی که تحت هدایت ژوزه مورینیو کسب کرده بود رسید. او همچنین در بازی ما قبل پایانی لیگ برتر در فصل 2010- 2009 با آن پاس به عقبِ فاجعه باری که دیدیه دروگبا آن را قطع کرد و به تور دورازه لیورپول چسباند، دومین قهرمانی اهدایی خود به چلسی را پایه گذاری کرد.
جرارد در 39 باری که مقابل چلسی به میدان رفته تنها موفق به زدن یک گل شده است و این بسیار عجیب می نماید، چرا که وی به طور میانگین در مقابل 17 تیم دیگر انگلستان موفق به زدن یک گل در هر 3/6 بازی شده است. او در مقابل اورتون و منچستریونایتد بارها موفق به گلزنی شده است - و این در شرایطی است که آث میلان و رئال مادرید را از قلم انداخته ایم - اما در مقابل چلسی این آمار به شدت پایین بوده است.
با وجود این ناکامی ها در مقابل چلسی که آخرین مورد آن به ژانویه بر می گردد، لیورپول 2 پیروزی پر اهمیت را مقابل چلسی تجربه کرده است. در سال های 2005 و 2007، این 2 تیم 2 بار در مرحله نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا به مصاف هم رفتند که هر 2 بار این لیورپول بود که به بازی فینال رسید. تعصب و جسارت جیمی کرگر اما نمود بیشتری نسبت به کیفیت های پر طمطراق شماره 8 لیورپولی ها در صعود کردن لیورپول در آن 2نیمه نهایی داشت. با این وجود، پیروزی در اولین نیمه نهایی، لیورپول را به استانبول روانه کرد و این استیون جرارد بود که گل شبح وار لوئیس گارسیا را پایه گذاری کرد.
در دومین نیمه نهایی نیز جرارد نقش بسیار پر رنگی داشت. ضربه آزاد عالی او منجر به گلزنی دنیل اگر در آنفیلد شد. او در ضربات پنالتی بر اعصابش مسلط بود. چلسی اجازه نداد جرارد هرگز بتواند جام قهرمانی لیگ برتر انگلستان را بالای سر ببرد و در عوض، جرارد هم هرگز به مورینیو شانس قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا با چلسی را نداد.
فوتبال پر از لحظه های سرنوشت ساز است و حالا استیون جرارد به خاطر یک پیراهن سوخته، یک حمله عصبی، مکالمات آتشین با پدر لیورپولی اش، مدیر برنامه و حتی دیوید مورس (رئیس افتخاری باشگاه لیورپول)، احتمالاً آماده می شود تا پس از یک دهه خدمت صادقانه با چلسی خداحافظی کند.
نام او احتمالا ًبارها در سرودهای هواداران چلسی در استمفوردبریج به کار برده خواهد شد، اتفاقی که در تمام ورزشگاه هایی که او در آن به میدان می رود رخ می دهد. هواداران سایر تیم ها برای تضعیف روحیه او، پیوسته لحظه لیز خوردنش در مقابل دمبا با را به یاد او می آورند. دیداری که می توانست در نهایت به جشن لیورپولی ها تبدیل شود، به سوژه ای برای شعار هواداران تیم میهمان در آنفیلد تبدیل شده است.
با این وجود–- استیون جرارد - هویت لیورپول باقی مانده است. بومیِ وفاداری که هم در موفقیت های غیرقابل باور و هم در ناکامی های آزاردهنده این تیم نقش داشته است. او هرگز نمی توانست چنین جایگاه برجسته ای را در چلسی به دست آورد و چلسی نیز در عوض به ندرت با بهترین فرم جرارد روبرو شد. بزرگیِ جرارد در مقابل تیم های زیادی ثابت شده است، اما نه در برابر چلسی.
ممکن است چلسی از اینکه جرارد در حال ترک لیگ برتر است ناراحت باشد، اما بعید است که دلیل این ناراحتی، عدم موفقیت آن ها در جذب وی بوده باشد.