آرشِ حقیقی
آماری که بیشترِ منتقدینِ ون گال به آن اشاره میکنند، آمارِ گلِ زدهیِ تیمِ او در قیاس با فصلِ آخرِ سر الکس فرگوسن و حتی تک فصلِ دیوید مویز است. یونایتدِ 2012-2013 متوسطِ 2.26 گل در هر بازی زده بود، یونایتدِ 2013-2014، 1.68 و یونایتدِ 2014-2015، تنها 1.63.
اما تیمِ ون گال در آماری دیگر بالاتر از تیمهایِ سر الکس و مویز قرار میگیرد. یونایتد فصلِ پیش متوسطِ 543 پاس در هر بازی داشت. این عدد برایِ دو فصلِ قبل به ترتیب 486 و 508 بود. در آماری دیگر بازیکنانِ یونایتد فصلِ پیش متوسطِ 9.84 دریبلِ موفق در هر بازی داشتند. در حالیکه این آمار در دو فصلِ قبل 8.87 و 6.45 بودند.
معنیِ تاکتیکیِ این آمار یعنی بنایِ فلسفهیِ لویی ون گال بر اساسِ کنترلِ کاملِ توپ. یونایتدِ دورانِ پیشا-ون گال در بعدِ هجومی بیشتر ریسک میکرد، بیشتر موقعیتِ گل ایجاد میکرد و در نتیجه بیشتر توپ را از دست میداد. فلسفهیِ ون گال بیشتر بر ریسک نکردن در از دست دادنِ توپ استوار است، فلسفهای که البته در بعدِ دفاعی خودش ریسکِ بالایی به حساب میآید. منچستر یونایتد فصل پیش بینِ تمامِ تیمهایِ لیگِ برتر از نظرِ اشتباهاتِ دفاعیِ منجر به موقعیتِ گل، بعد از اورتون، لیورپول و نیوکاسل ردهیِ چهارم را به خودش اختصاص داده بود و اگر حضورِ داوید دخئا نبود، شانسش برایِ رسیدن به جمعِ چهار تیمِ اول جدول به مراتب کمتر میشد. فصلِ پیش مدافعینِ یونایتد 29 بار حریف را در موقعیتِ گل قرار دادند، اما در این 29 موقعیت تنها 3 بار دروازهیِ دخئا باز شد. در مقابل، نیوکاسل و لیورپول هر کدام 30 موقعیتِ گل به حریف دادند که به ترتیب 12 و 10 تا از آنها تبدیل به گل شد. مشکلِ اصلیِ یونایتد در فصلی که گذشت عادت نکردنِ بازیکنان، و بیشتر مدافعین، به این شیوهیِ حفظِ توپ، به هر شکلِ ممکن و در هر منطقهای از زمین بود. حلِ این مشکل میتواند هارمونی و هماهنگیِ لازم برایِ اجرایِ ایدههایِ ون گال در زمین را حاصل کند.
خطِ میانی و خریدهایِ تابستانی
با وجودِ درخششِ داوید دخئا، فصلِ پیش مایکل کریک کلیدیترین مهرهیِ یونایتد بود. تیمِ ون گال از بازیهایی که کریک در آنها حداقل یک ساعت در زمین بود، متوسطِ 2.44 امتیاز گرفت. اگر این متوسط در کلِ فصل حفظ میشد، یونایتد با 93 امتیاز، یعنی 5 امتیاز بیشتر از چلسی قهرمانِ لیگ میشد. اما در عمل یونایتد تنها 70 امتیاز کسب کرد و چهارم شد. پس منطقیترین کار خریدِ هافبکهایی از جنسِ کریک، برایِ کمکِ به او وپوششی این پست بود. گرچه اشنایدرلین و شوایناشتایگر (نسخهیِ 31 سالهاش) تفاوتهایی سبکی با کریک دارند، اما هر دو قادر به بازی کردن جلویِ بکفور، بازیخوانیِ حملات حریف و طراحیِ حملات و تنظیم ریتمِ تیم هستند. داشتن سه بازیکنِ درجه یک در این پست، با توجه به اینکه کریک هم 34 ساله است، برایِ به چالش کشیدنِ اعضایِ دیگر بیگ فور، کاملا ضروری بود.
3-3-4 یا 1-3-2-4 ؟
چیزی که در پیشفصل از یونایتدِ ون گال دیدیم این بود: رونی مهاجمِ مرکزی، ممفیس پشتِ سرش و نزدیک به او، اشلی یانگ و خوان ماتا دو هافبکِ کناری، اشنایدرلین و کریک دو هافبکِ میانی و دارمیان، بلیند، جونز و شاو مدافعین. این ترکیب بسته به جابجایی و نوعِ بازیِ ممفیس، که قرار است نقشی کلیدی در این فصل داشته باشد، میتواند از 1-3-2-4 به 2-4-4 در طولِ بازی تغییر شکل دهد. اما نکتهیِ مهم در هر دو حالتش استفاده از دو هافبکِ دفاعی است. اگر قرار باشد دیلی بلیند همچنان پستِ خودش به عنوانِ مدافعِ میانی را حفظ کند، چیزی که با توجه به علاقهیِ ون گال به پستِ شمارهیِ 4 (بازیسازِ عقبِ زمین) بسیار محتمل است، بازی کردنِ همزمانِ دو هافبکِ دفاعی، برایِ حمایت از او منطقی به نظر میرسد.
اما خودِ ون گال اعلام کرده که سیستمِ پایهاش برایِ این فصل 3-3-4 است. اگر چنین باشد، کریک یا اشنایدرلین در راسِ عقبِ مثلثِ خطِ میانی قرار میگیرند و آندر هررا و شوایناشتایگر دو شاتلرِ راست و چپ میشوند. تحرک و قدرتِ هجومیِ یونایتد در این ترکیب، با فرضِ اینکه ممفیس و یانگ دو وینگر باشند، بالاتر میرود.
به هر حال لویی ون گال با توجه به خریدهایِ خوبِ تابستانیاش، گزینههایِ زیادی در خطِ میانی دارد. اگرچه نداشتنِ یک مدافعِ میانیِ باتجربه و درجه یک و نداشتنِ پوششی مناسب برایِ وین رونی در خطِ حمله (تا اینجایِ تابستانِ ترنسفرها) و همچنین امکانِ فروشِ داوید دخئا به رئالِ مادرید، همچنان تعادل را از یونایتد میگیرد، اما مهرههایی مثلِ پدی مک نیر، جسی لینگارد، آندرئاس پریرا، عدنان یانوزای و جیمز ویلسون، همه آمادهیِ بازی کردنِ نقشی جدی برایِ تیمشان هستند. و لویی ون گال استاد و عاشقِ ستارهسازی است.